پَرهون

یعنی هاله ماه

پَرهون

یعنی هاله ماه

درباره بلاگ
پَرهون

بیا برویم روبروی باد شمال
آن سوی پرچین گریه ها
سر پناهی خیس از مژه های ماه را بلدم که بیراهه دریا نیست ...

بایگانی
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۴۴

پایان

خواستم بگذارم برای چندروز دیگر، دیدم چرا الان ننویسم؟ بی مناسبت هم نیست؛ همزمان با آغاز دهۀ فجر :دی


حقیقت این است که من اینجا را خیلی دوست دارم. اما گفتم بگذار بروم همان جایی که به نام خودم است و نوشته هایم به امضای خودم رسیده اند. وبلاگ سَرو سَهی را قبل از اینجا ساختم. قبل ترها مختص کتاب بود و چکیده ای از کتاب هایی که می خواندم را می گذاشتم آن جا. یکی دو ماه پیش تصمیم گرفتم هر چه تا امروز نوشته ام، حتی آثار مطبوعاتی ام را در آنجا منتشر کنم. از چند روز پیش هم نوشته های اینجا را منتقل کردم تا هرچه تا امروز نوشته ام یک جا گرد هم بیایند. مطالب آرشیوِ پَرهون در قسمت موضوعاتِ «شخصی» گردآوری شده و از این به بعد تنها در آن جا می نویسم. چه نوشته های شخصی، چه نوشته های غیر شخصی و مطبوعاتی و سفارشی.

دوستان زیادی در اینجا پیدا کردم که دوست دارم اگر علاقمندند، دوستی هامان را در آن جا هم ادامه بدهیم. بسیار ممنونم از آن ها که تا امروز با تلخی ها و شادی های اینجا ساختند و من را خواندند و چه با نام و چه بی نام برایم نوشتند تا قوت قلب بگیرم. برای همه شان آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری و دل خوش دارم. خدا نگهدار.

سرو سهی

۳۰ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۷

حکایتِ هزار و یک‌شب

از اینجا بشنوید:

Telegram

Blog

۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۳

دعوت

من هم یک کانال زدم بالاخره و جسته گریخته یک چیزهایی هم تویش می نویسم. اگر دوست داشتید آن جا هم همراهی ام کنید.


Instagram